آهنگ گلپونهها از ایرج بسطامی/ دانلود و متن گلپونههای وحشی
دانلود تصنیف گلپونههای وحشی از ایرج بسطامی
آهنگ گلپونهها از ایرج بسطامی؛ لینک دانلود و متن ترانه
معرفی و مشخصات آهنگ گلپونهها از ایرج بسطامی
آهنگ گلپونهها با صدای ایرج بسطامی، که قطعا به گوش علاقهمندان به موسیقی اصیل ایران آشناست، سرودهی هما میرافشار است و آهنگسازی آن را نیز حسین پرنیا عهدهدار بوده.
آهنگ گلپونه ها از آلبوم رقص آشفته میباشد.
هما همایون معروف به هما میرافشار ترانهسرای آهنگ گلپونه ها، شاعر نامدار ایران است که برای ابراهیم حامدی، داریوش اقبالی، هایده، حمیرا، شهره و علیرضا افتخاری شعر سروده و هماکنون نیز ساکن تهران است.
دانلود آهنگ گلپونهها از ایرجبسطامی
پخش آنلاین آهنگ گلپونه ها _ لینک irmp3.ir
لینک دانلود آهنگ گلپونه های وحشی از ایرج بسطامیمتن آهنگ گلپونه های وحشی از ایرج بسطامی:
متن ترانه، سرودهی هما میرافشار:
گلپونههای وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد، خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من ماندهام تنهای تنها
من ماندهام تنها میان سیل غمها
حبیبم، سیل غمها
گلپونهها، نامهربانی آتشم زد آتشم زد
گلپونهها، بیهمزبانی آتشم زد
میخواهم اکنون تا سحرگاهان بخوانم
افسردهام، دیوانهام، آزرده جانم
گلپونههای وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من ماندهام تنهای تنها
من ماندهام تنها میان سیل غمها، حبیبم، سیل غمها
ترانههای گلپونهها چگونه نوشته شد؟
هما میرافشار در رابطه با چگونگی الهام ترانهی گلپونه های وحشی چنین میگوید:
«سحرگاه چون پنجره را گشودم تا نسیم سحرگاهی با زلفهای سرکش و جان ملتهبم بازی کند، عطر گلپونههای وحشی مشام جانم را چنان سرشار ساخت که بی اختیار به سالها قبل، یعنی زمان کودکیم بازگشتم.
همان دخترکی شدم که در کنار باریکهی آبی به نام جوی که از نزدیک منزلشان میگذشت با سبزههای نورَس و گلپونههای وحشی درد و دل میکرد.
همان دخترک ساکت و آرامی که بازیهای کودکانه نیز شادمانش نمیساخت. سراسر وجودش غمی بود مرموز که هر روز غروب به هنگام بهاران او را به کنار پونه های سرسبز می کشید:
سلام پونه ها … سلام گلپونه ها … امروز مامان با من قهر بود… و صبح نمیدانم چرا اخمهای پدر باز نمیشد، حتی وقتی با دستهای کوچکم برای او چای میریختم به روی من لبخندی نزد، در عوض برادرم را…
گلپونه ها؛ مهری، دختر همسایه با من بازی نمیکند، چند روز است احساس میکنم اگر پسر به دنیا میآمدم بهتر بود.
و گلپونهها، با چشمهای مهربانشان آرام به درد و دلهای کودکانهی من گوش میسپردند و هرگز از پرگویی های من نمی رنجیدند، مطمئن بودم که آنچه با آنها گفتهام برای همیشه در سینه های پاک و نازنینشان دفن میشود.
آری مطمئن بودم؛ و آنها از همان کودکی، هر بهار سنگ صبور من بودند و من چه بسیارها که به انتظارشان چشم به راه ماندم.
و اکنون در این سحرگاه روشن و دلپذیر بهاریِ خود میاندیشم، در خود می گریَم و افسوس میخورم که چرا نمیتوانم چون آن روزهای زودگذر و شیرین، حتی به گلپونهها نیز اعتماد کنم.
آه چه سخت است بدینگونه تنها ماندن که حتی نسیم سحری نیز همراز نیست و محرم راز…
و قطعهی شعر گلپونهها را بدین خاطر سرودم».
قربون مرامتون خیلی عالی، از دست اندر کاران عزیز یک دنیا سپاسگزارم، خدا یار و نگهدارتان