خامه به خون خود زدم بلکه خبر به خان رسد اهل طرب نشسته تا دولت این و آن رسد!
شحنه بترس از آنکه این کارد به استخوان رسد... / غزل "بغض هزاره" از اشعار محمدعلی جوشایی شاعر بمی.
شعر زیبای “بغض هزاره” از اشعار محمدعلی جوشایی (شاعر بمی) در قالب غزل/ اهل طرب
شعر بغض هزاره _ از اشعار و سرودههای محمدعلی جوشایی در قالب غزل
خامه به خون خود زدم بلکه خبر به خان رسد
بسکه تو ظلم میکنی مرده به الامان رسد
دیر نباشد آنکه این بغض هزاره بشکند
هر که برآورد ز دل هر چه که بر زبان رسد
میچکد آبروی مِی از لب شیر خوارهگان
اهل طرب نشسته تا دولت این و آن رسد
طی شده دور دلبری عهد عزیزپروری
یوسف ما به چاه غم مانده که کاروان رسد
میوه باغ غفلتم چاره ز ریشه کُن مرا
تا سگ پیر میکشی نوبت روبهان رسد
خان و خلیفه میخورد میر و مراد میبرد
ساده رها نمیکند هرکه به آب و نان رسد
بند ادب بریدهای پردهها دریدهای
شِحنه بترس از آنکه این کارد به استخوان رسد
* الامان: کلمهای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناهجویی و کمک خواستن به کار برده میشود
* طَرَب: خوشدلی، شادمانی | اهل طرب: جماعت خوشبین، خوشدل و یا الکی خوش
*شحنه: پادشاه، حاکم
محمدعلی جوشایی سابقه ریاست اداره ارشاد بم و معاونت اداره کل استان کرمان را در کارنامه دارد و همچنین خانه هنرمندان استان کرمان در دوران مسئولیت وی به بار نشست.