شعر حامد عسکری: تا خندهی تو میچکد از خوشهی لبها؛ بیچاره بمیها و غم نرخ رطبها
گیــرم تمام شهر پر از سرمهریزها؛ خالی شده است مصر دلم از عزیزها
چند شعر عاشقانه از حامد عسکری در قالب غزل/ از اشعار احساسی و رمانتیک شاعر بمی
چند شعر/ غزل از سرودههای حامد عسکری
خندهی تو – شعر حامد عسکری
تا خندهی تو میچکد از خوشهی لبها
بیچاره بمیها و غم نرخ رطبها
دنبال دو رج بافـــه از ابریشم مویت
تبریز شده قبر عجم ها و عربها
قاجاری چشمان تو را قاب گرفته است
قنداق تفنگ همـــه مشروطه طلبها
از عکس تو و بغض همین قدر بگویم ….
دردا که چه شبها … که چه شبها… که چه شبها…
قلیان چه کند گر نسپارد سر خود را
با سینــهی پر آه به تابیدن تبها؟
گفتم غزلی تا ننویسند محال است:
ذکر قد سرو از دهن نیم وجبها
تمام شهر – شعر حامد عسکری
گیــرم تمام شهر پر از سرمه ریزها
خالی شده است مصر دلم از عزیزها
داش آکل و سیاوش و رستم تمام شد
حالا شده است نوبت ابرو تمیزها
دیگر به کوه وتیشه و مجنون نیاز نیست
عشــاق قانعند به میــخ و پریزها
دستی دراز نیست به عنوان دوستی
جـــــز دستهای توطئه از زیر میزها
دل نیست آنچه جز به هوای تو میتپد
مجموعه ایست از رگ و اینجور چیزها
خانم بخند! که نمک خندههای تو
برعکس لازم است برای مریضها
چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ
پس دست میزنم بـــه تمامی جیزها
موی تو -شعر حامد عسکری
چون سرمه میوزی قدمت روی دیدههاست
لطف خط شکسته به شیب کشیدههاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی کـه بین دیده و بین شنیدههاست
مـوی تو نیست ریختــه بر روی شانههات
هاشور شاعرانهی شب بر سپیدههاست
من یک چنار پیـــرم و هر شاخهای ز من
دستی به التماس به سمت پریدههاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیدههاست