شعر عاشقانه: نترس از جنون ساز لیلا بزن؛ بگو عاشقم دل به دریا بزن
اگر بادهخوارم حریفم تویی اگر شعر دارم ردیفم تویی/ من آوازهخوان لبان توام مصیبتکش گیسوان توام
شعر عاشقانه محمدعلی جوشایی شاعر توانمند معاصر ایران/ دهانم پر از دوستت دارم است
شعر عاشقانه:
اگر دل ببندی به بال نسیم
به یک چشم بستن به هم میرسیم
نترس از جنون، ساز لیلا بزن
بگو عاشقم، دل به دریا بزن!
من آوازه خوان لبان توام
مصیبتکش گیسوان توام
به دوش دلم، بار دوری چقدر؟
فدایت بگردم! صبوری چقدر؟
عزیز منی، کینه توزی مکن
گناه است پروانه سوزی مکن
چرا خندهی زورکی میکنی
شب و روز من را یکی میکنی
دلآزرده بودن گناه است و بس
پل آشتی یک نگاه است و بس
جهان کوچهی سبز پیوندهاست
بهشت خدا پشت لبخندهاست
بخند ای بهارِ دل سرد من!
کسی نیست غیر از تو همدرد من
تو اندوه من، باورت میشود
تو از عشق خیلی سرت میشود
تو سرسبزی روزگار منی
در این سال قطبی بهار منی
به حقِ دل حضرت فاطمه
جدا کن حساب مرا از همه
کنارم بمان ای تسلای من!
که بی اعتبار است فردای من
به جان تو کز هر دو عالم سری
تو از هر که من داشتم بهتری
به سوزانی تیر آهت قسم
به اردیبهشت نگاهت قسم
به لرزی که در جانم انداختی
بر ارکان ایمانم انداختی
کجا پای ازین ورطه پس میکشم
برای تو دارم نفس میکشم
بزن زخمه بر ساز دلتنگیام
که من تشنهٔ جام یکرنگیام
به فکرم نباشی هدر میشوم
رهایم کنی در به در میشوم
اگر بادهخوارم حریفم تویی
اگر شعر دارم، ردیفم تویی
به مولا قسم هرچه گویم، کم است
دهانم پر از “دوستت دارم” است