اغنیا را گنج، بینوا را رنج؛ این چه حق خواهی، و این چه دینداریست؟
خون حق جویان، گر هبا گردد، تا ابد بر ما ننگ این خواریست...
شعر محمود شاهرخی از شاعران و نامآوران شهر بم
زندهیاد استاد محمود شاهرخی، شاعر معاصر ایران و از هنرمندان شهر بم بود. وی ۱۳۰۶ در بم متولد شد و سال ۱۳۸۸ در تهران درگذشت.
استاد شاهرخی همچنین خالق ترانهی ماندگار “گل میروید به باغ” است که توسط عباس بهادری در سال ۱۳۷۲ خوانده شد.
شعر محمود شاهرخی: بثّ و شکوی ( گِله و شکایت)
گرچه مردان را پیشه خودداریست
چارهگر زنهار، زخمها کاریست
ای مسیحا دَم، پیرِ فرزانه
نوبت اعجاز، موسم یاریست
جسم این دولت، سخت رنجورست
تن زند امّا جفتِ بیماریست
بوالعجب عهدیست، عهد ما ای پیر!
دور خرسندی، عهد غمخواریست
زمره ای را کار؛ خدمت و ایثار
فرقه ای را فعل؛ مردم آزاریست
صادقان چون شمع، خامش اند اما
سوزشان در دل، اشکشان جاریست
گر از آن هر سو، دانه بنمایند
زیر آن دانه، دامِ غدّاریست
جمعی از پاکی، همچو طیّارند
جمع دیگر را، پیشه طرّاری ست
اغنیا را گنج، بینوا را رنج
این چه حق خواهی، و این چه دینداریست؟
این دغل بازان، دشمن دیناند
گوهرِ اینان، از شرف عاریست
داغداران را، لاله سان بنگر
زاشک خون پالا، چهره گلناریست
در رضای دوست، می کشد امت
هرچه سنگینی، هرچه دشواری ست
آه اگر گردد، سعی ما باطل
تا به روز حشر، کارِ ما زاریست
خون حق جویان، گر هبا گردد
تا ابد بر ما ننگ این خواریست…