مصاحبه با اهورا ایمان شاعر بمی: برخی متولیان به زبان فارسی لطمه میزنند نه ساسی و تتلو!
گفتوگوی سیمین سلیمانی با اهورا ایمان در روزنامه سراسری اعتماد
بخوانید: مصاحبه مفصل روزنامه اعتماد با اهورا ایمان
به گزارش باغ شهر، اهورا ایمان شاعر، خواننده و ترانهسرای بهنام ایران و از هنرمندان شهر بم است.
وی خالق ترانههای خاطرهانگیز زیادی است که اولین آنها آهنگ “دلم گرفت” تیتراژ فیلم سینمایی سامونرگس بود.
همچنین ترانه آهنگهای میم مثل مادر، معصومیت از دست رفته، مرو ای دوست، سلام آخر و… از آثار اوست.
از آخرین آثار وی نیز میتوان به ترانهی “خوب شد” با صدای همایون شجریان و “عشق آسان ندارد” با صدای علیرضا قربانی اشاره کرد.
اهورا ایمان در این مصاحبه از علاقهی خانوادگی به داریوش رفیعی، کوروس سرهنگ زاده، مهدی بهزادپور و تاثیرپذیری از ایرج بسطامی؛ دیگر خوانندگان موسیقی ایران و هنرمندان بمی گفت.
متن مصاحبه روزنامه اعتماد با اهورا ایمان:
اگرچه اهورا ایمان را بیشتر به عنوان «ترانه سرا» می شناسند اما به گفته خودش موسیقی برای او پیش از شعر آغاز شده است؛ شاید چیزی موسوم به دست روزگار از او یک ترانه سرای حرفه ای و فعال ساخت و از دنیای موسیقی و خواندن به سمت شعر و ترانه رهنمونش شد.
اما دیری نپایید که باز هم به دنیای موسیقی و خوانندگی برگشت و «پروانه های پیراهنش» را ساخت.
ترانههای اهورا ایمان را خوانندگان زیادی خواندند و شاید زمزمه این ترانه ها روی لبهای بسیاری از مردم جاری باشد.
او در نهایت تصمیم گرفت تنها به زمزمه ترانههایش با خوانندگان اکتفا نکند و شعرهایش را خودش فریاد بزند.
با اهورا ایمان درباره سیر حضورش از دنیای موسیقی تا شعر و ترانه گفت وگو کردیم که در ادامه می خوانید.
موسیقی برای من قبل از شعر شروع شد. دوران مدرسه در گروه سرود بودم و حتی به عنوان خواننده در مسابقات کشوری شرکت کردم؛ قاری قرآن هم بودم و این از میراث خاندان پدری بود؛ پدرم صدای خوبی داشت و پدرشان یعنی پدربزرگم نیز یکی از مکتب داران بم بودند.
مکتب جایی بود که دیوان حافظ، گلستان و بوستان و قرآن را یاد می گرفتند. مکتب داران و دستیاران شان باید صدای خوبی می داشتند. سیزده، چهارده ساله بودم که با پدیده ای به اسم ایرج بسطامی آشنا شدم البته همیشه در خانواده ما در مورد خوانندگان شهیر بم مثل زنده یاد داریوش رفیعی، استاد کوروس سرهنگ زاده، زنده یاد ایرج بسطامی و مهدی بهزادپور صحبت بود.
راستش گرایش من از سازهای کلاسیک یک شبه به سمت سازهای ایرانی رفت. آن شب در بم کنسرت زنده یادان ایرج بسطامی و پرویز مشکاتیان بود که من هم حضور داشتم. ابتدا نی، بعد دف، سپس تار و سه تار تهیه کردم که گرایش تار و سه تار هنوز در من مانده است.
در خدمت ایرج بسطامی ردیف آوازی را کار می کردم و چهار، پنج سال خدمت ایشان بودم. بعد از پذیرش در دوره ارشد به تهران آمدم، با زنده یاد بابک بیات آشنا شدم و جهان موسیقی ام دگرگونی تازه ای را تجربه کرد.
آقای بیات از من خواستند ترانه «دلم گرفت» را بنویسم که ترانه فیلم سینمایی«سام و نرگس» بود و به این ترتیب بعد از ساخت این ترانه و موفقیتش، سفارش ها و لطف دوستان به من به عنوان ترانه سرا زیاد شد و روز به روز فاصله ام با خوانندگی و نوازندگی بیشتر. دهه ۸۰ را تقریبا به کار سرودن و نوشتن پرداختم و دوباره از ابتدای دهه۹۰ ملودی ها را یکی یکی پیدا کردم، دستی به سر و روی آنها کشیدم و به کار ملودی سازی و خوانندگی پرداختم.
از اولین ترانه ای که نوشتم یعنی «دلم گرفت» آموختنی های بسیاری برایم داشت تا همین اخیر که با آقای علیرضا قربانی و آقای همایون شجریان انجام شده، نکته یاد گرفتم. یکی از اولین نکاتی که از بابک بیات آموختم این بود که کلمات رنگ دارند و همه یک دست نیستند.
در همکاری با استاد فریدون شهبازیان متوجه شدم که کلمات در موسیقی ایرانی و موسیقی ردیف برخورد متفاوتی با نغمه ها و ملودی ها دارند یعنی در روند نغمگی کلمات جور دیگر نقش بازی می کنند تا موسیقی پاپ.
از زنده یاد شعبان خانی و از علیرضا کهن دیری آموختم که چطور یک تالیف را می توان شخصی کرد که مردم دوست داشته باشند. از آریا عظیمی نژاد در شناخت موسیقی ها و ملل آموختم؛ به هر حال همه اینها داشته های زیادی شد که قبلی ها کمک به بعدی ها کردند.
بله… این طور نبود که یک باره تصمیم بگیرم آهنگساز شوم یا بخوانم، ریشه های این کار از کودکی در من بود ولی هرچه از ترانه سرایی ام به عنوان ترانه سرای حرفه ای گذشت به این نتیجه رسیدم که یک سری ترانه ها و اشعار را باید خودم ارائه کنم.
سنت خنیاگری قدمت دیرینه دارد، اینکه شاعر، خواننده و آهنگساز یک نفر است. حالا ممکن است که به کمال نباشد. فکر کردم شاید این کار به نوعی اصیل ترین نوع کارکرد خوانندگی در ایران باشد و گرایشم به این سمت رفت که علاقه قدیمی را زنده کنم. این بار با ترانه ها و اشعار خودم و با ملودی هایی که می تواند کم کم جلا بگیرد و در کنار شعرها خودش را نشان دهد. به این ترتیب سه سال پیش آلبوم «پروانه های پیراهنش» را منتشر کردم که شاید نزدیک به هفت سال طول کشید.
در این رابطه باید کارشناسان نظر بدهند ولی در کل راضی بودم؛ چند مجله معتبر نقدهایی نوشتند و آن را به عنوان یکی از آلبوم های سال انتخاب کردند و تاکیدشان بر این بود که اشعار در این آلبوم، اصطلاحا ذلیل نشدند؛ خواندن، آهنگسازی و شعر در یک قد و قواره متناسب باهم هستند؛ چیزی فدای دیگری نشده. این خیلی برایم مهم بود.
باید بپذیریم که در ایران همه چیز به اسم خواننده است و خیلی از مردم شاید ندانند که این کار، سراینده و آهنگساز هم دارد. ابتدا ترانه و شعری سروده و آهنگی ساخته می شود و بعد خواننده به آن تیم می پیوندد.
سعی کردم در فضای موسیقی ایرانی و موسیقی ردیف بیشتر کار کنم. احساس کردم که یک کم کاری صورت گرفته، شاید به عمد هم نبوده ولی بیشتر دوستان سراینده جذب موسیقی پاپ شدند حالا یا به دلیل اقتصاد فعال تر آن یا جذابیت های سمعی بصری؛ ولی من ترجیح دادم که کمی از فعالیتم در موسیقی پاپ بکاهم و به موسیقی ایرانی توجه بیشتری داشته باشم اگر چه موسیقی پاپ خوب همیشه برایم جذاب بوده است.
در مورد موسیقی پاپ امروز باید بگویم که متاسفانه ما به نوعی، به یکدستی عجیب و غم انگیزی رسیدیم؛ کارها باهم تفاوت ندارد. خواندن خواننده ها، ترانه ترانه سرایان، ملودی ملودی سازان، آهنگساز و تنظیم تنظیم کننده ها همه شبیه به هم هستند؛ گویی همه به دنبال یک گروه مخاطبند.
نمی دانم در این میان، چرا کسی فکر نمی کند که مخاطب اصیل و وفادار، باید استایل و تفکر خودش را داشته باشد و این همان چیزی است که متاسفانه مولف را در موسیقی ما از بین می برد و بسیاری از هنرمندان جوان ما به سری کار، تبدیل شده اند؛ متاسفانه اینها به موسیقی امروز ما لطمه زده است.
برای اینکه یک اثر موسیقایی، ماندگار شود به نظرم خیلی عوامل دخیلند؛ عوامل اجتماعی، اقتصادی، روانشناختی و هنری همه اینها را باید در کنار هم داشته باشد. مثلا باید فکر کنیم چه چیزی باعث شده که ترانه سرایی ایرج جنتی عطایی بعد از پنج دهه هنوز برای خیلی از ایرانی ها محبوب باشد.
بعضی از این ترانه ها نتیجه سفارش بوده بعضی را هم قبلا سرودم و موقعیت که پیش آمده به دوستان پیشنهاد کردم. ترانه «سلام آخر» را چند ماه بعد از زلزله غم انگیز بم نوشتم و این ترانه در دفترم بود؛ خوانندگان مشهوری هم این کار را خواستند بخوانند ولی به دلایلی باهم به توافق نرسیدیم.
تا سال ۸۴ یا ۸۵ با علیرضا کهن دیری آشنا شدم یک شب گفت «ترانه ای می خواهم و اکنون حال و هوایم این طور است که چیزی بنویسیم تا غم درونی ما را نشان دهد» من خط اول «سلام آخر» را خواندم «سلام ای غروب غریبانه دل» گفت «خود خودش است».
احسان خواجه امیری قطعات آلبوم را بسته بود و بعد که با علیرضا و من شروع به همکاری کرد تعدادی از قطعات را کنار گذاشت و «سلام آخر»، «باران که می بارد» و قطعات دیگری را به آلبومش اضافه کرد.
«مرو ای دوست» ملودی آریا عظیمی نژاد بود که روی این کار به من پیشنهاد کرد و گفت «می خواهیم این کار را به مردم بم تقدیم کنیم، خود شما هم که بمی هستید با در نظر گرفتن آن حادثه مهیب زلزله بم یک کاری بنویس» و من هم «مرو ای دوست» را نوشتم.
متاسفانه یا خوشبختانه آن محرکی که من را وادار به نوشتن کند کم پیش می آید نمی دانم دلیلش چیست البته روزگار افسرده ای شده؛ روزگار شاعرانهای نیست ولی حالا بیشتر اوقات بر اساس سفارش دوستان می نویسم.
پاسخ به این سوال سخت است؛ از یک نظر می توان گفت که همه آنها رادوست داشتم خودم نیز بخوانم ولی خواننده هایی که من با آن هاکار کردم، آنقدر خوب هستند که رقابت با آنها سخت است، هر کدام از این افراد، به نظرم خواننده های ماندگاری می توانند باشند ولی از نظر عاطفی، من در همه این کارها درکنار خواننده ها برای خودم زمزمه می کنم اما بسیاری از اوقات، اتفاق افتاده که کاری را فقط برای اینکه خودم بخوانم نوشته ام، مثلا «پروانه پوش» که برای صدای خودم نوشتم.
همان گونه که اثر انگشت هر آدمی متفاوت است صدای هر خواننده نیز با خواننده دیگر متفاوت است، من نیز در مقام خواننده، ترانه خودم را دارم، خواننده ای هم که با او کار کردم ترانه خودش را دارد.
خب از زنده یاد ایرج بسطامی گرفته تا زنده یاد ناصر عبدالهی که عمر کوتاهی داشت اما بسیار تاثیرگذار بود.
زنده یاد بابک بیات که هم پدر معنوی، معلم، دوست و هم برادرم بود و کارهای فوق العاده ای را تجربه کردیم، با همه این دوستان لحظات بی بدیلی داشتم.
علیرضا کهن دیری، آریا عظیمی نژاد، تمامی این افراد از عناصر ارزشمند فرهنگ این مملکت بوده و هستند. اما چند نفر در زندگی من نقش مهم تری داشتند؛ از جمله زنده یاد بابک بیات، زنده یاد ناصر عبداللهی و زنده یاد ایرج بسطامی؛ امیدوارم که نسل جدید نیز این فرصت را داشته باشند که از آثار و هنر این افراد که برای ما به جا مانده، استفاده شایسته کنند.
در سرزمین حافظ، سعدی، مولانا، خیام و شعرای بزرگ دیگر، قطعا شعر مهمترین عنصر فرهنگی این سرزمین است، نه تنها مهم ترین عنصر موسیقی بلکه پشتوانه بسیاری از آثار تاریخی و فرهنگی دیگر هم هست.
بنابراین این مساله در موسیقی نیز بسیار پررنگتر است، به این معنا که برای مردم نمی توان به آسانی اثر موسیقایی که کلام نداشته باشد، اجرا کرد. این در حالی است که متاسفانه ما در این زمینه بسیار کم کاری کرده ایم.
بنده در جشنواره فجر، یکی از برگزیدگان بخش ترانه بودم، شاید گفتنش درست نباشد اما باید این را بگویم که نسل بعد سند و مدرکی داشته باشند از این داستان که در دوره ما شعر کمترین اهمیت را برای متولیان هنری داشته است، به این ترتیب که جایزه برگزیده بخش ترانه ۳ میلیون تومان بوده، در حالی که جایزه بخش خوانندگی ۳۰ میلیون تومان بود.
با این وجود از ساسی، تتلو و… انتقاد می کنند که به زبان فارسی لطمه می زنند باید به متولیان گفت که در اصل شما به زبان فارسی و ترانه لطمه می زنید، وقتی که جایگاه شعر را در این حد پایین می آورید طبیعتا نمی توانید انتظار داشته باشید که شاعر با دلگرمی به کارش ادامه بدهد، یا جوان ها با روحیه به ترانه سرایی بپردازند.
متاسفانه جایگاهی که باید را برای شعر قائل نمی شویم، حداقل در دوره معاصر. زمانی شعر کاربرد بسیار وسیع تری داشت؛ در موسیقی که یک جزو است، بیشتر تمرکز نهادها، دولت و حکومت در شعر، در موسیقی به ممیزی خلاصه می شود و به نظارت مستقیم بر شعری که در موسیقی است؛ این تمرکز هیچ وقت به حمایتمنجر نشده؛ وزارت ارشاد، تلویزیون یا جاهایی که گلوگاه های نظارتی دارند فراخوان سراسری برای علاقه مندان به ترانه سرایی ندادند یا به رغم اینکه ترانه یکی از ژانرهای اصلی ادبیات کشور است، در هیچ دانشگاه، موسسه و نهاد آموزشی تدریس نمی شود.
در حال حاضر اگر در دوره کارشناسی ارشد ادبیات، رشته ترانه سرایی یا ادبیات آهنگین که شاخه های مختلفی دارد، ایجاد شود قطعا علاقه مندان فراوانی جذب می شوند؛ واقعیت این است که بیزینس و اقتصاد فعالی هم دارد؛ متاسفانه این بی توجهی در همه نهادهای مرتبط دیده می شود.
از طرفی در تولید اثر موسیقایی هم کمترین بهای مادی برای شعر در نظر گرفته می شود؛ مثلا اگر بخواهید با تیمی که اعضای آن در یک سطحند، یعنی آهنگساز و ترانه سرا به اندازه خواننده شناخته شده باشند، یک ترک موسیقی تولید کنید؛ دستمزد ترانه سرا در پایین ترین سطح قرار دارد. گاهی این تبعیض توسط رسانه ها دامن زده می شود، خیلی جاها شاهدیم که کلا ترانه سرا معرفی نمی شود؛ درصورتی که وظیفه دارند برای همه اعضای گروه به یک اندازه مانور بدهند و نشان دهند که پشت هر اثر هنری ای ک تیم تالیف وجود دارد و خواننده اجرا کننده آن اثر است.
بله، در همکاری با جناب فردین خلعتبری، مهیار علیزاده، علیرضا کهن دیری، سهراب پورناظری روی تعدادی از ترانهها و ملودیها کار می کنیم.
امیدوارم این ترانه ها امسال بخت انتشار داشته باشند. همچنین در حال ساخت آثاری برای خودم نیز هستم؛ امیدوارم بتوانم در سال ۱۴۰۰حداقل چهار اثر جدید منتشر کنم.